یادتونه یه بار یه پست خیلی خوشحال گذاشتم که از بین ۱۴ نفر ورودی دورهمون، دکتر م. دقیقا اونایی که من ازشون خوشم نمیاد رو گذاشته کنار و به جز من، ۶ نفر که باهاشون میشه راحتتر کنار اومد رو با دو تا استاد دیگه گرفته و قراره با هم کار کنیم و ابراز خوشحالی کردم که دیگه نه از اون یه نفری که ازش متنفرم خبری هست و نه از آقای الف.؟
بعد یادتونه یه بار دیگه پست گذاشتم و نوشتم که از اون ۷ نفر یکیشون انصراف داد و همگروهی من هم حذف ترم کرد؟ (نتیجهش این شد که پروژهمون یه مدت متوقف شد و الان من بدون همگروهی دارم هی تنهایی میرم تو دیوار) و خب ناراحت بودم و اینا؟
بهتون گفتم استاد یه دانشجوی دیگه گرفته که دقیقا همونیه که ازش متنفر بودم و واقعا سر کلاسها هم با بدبختی میتونستم تحملش کنم و این دانشجو هر سری که میاد دقیقا میشینه سر جای من و بلند نمیشه؟ نه نگفتم.حالا بذارید یه چیز جدید هم بگم.
همین دو دقیقه پیش آقای الف. وارد آزمایشگاه شدن و فرمودن دکتر گفته تو هم اینجا باش:|
بله، فقط به اندازهی آقای الف. با چیزی که نمیخواستم فاصله داشتم که اون فاصله هم شکرِ خدا پر شد.
کیه این قدر دقیق داره چشم میزنه خوشیهای منو؟ بیاد یه پولی بهش بدم، چند نفری که من میگم رو هم چشم بزنه لطفا.
+ شیطونه میگه حالا که کسی تو آزمایشگاه نیست و اینم وسایلش رو گذاشته و رفته، پاشم برم بیرون، بمونه پشت در :دی
درباره این سایت