همین چند روز پیش داشتم به سپیده میگفتم محیط آز دکتر م. با این که خیلی مردونهس، اما از اون محیطهای مردونهای نیست که آدم توش اذیت بشه و کاملا احساس میکنه که راحته. مثلا محیط شرکت دکتر ب. هم کاملا مردونه بود، ولی شخصا یک سال توش عذاب کشیدم.
داشتم میگفتم همین مردونه و در عین حال راحت بودن محیط، منو یاد خونهی قدیمی مادربزرگم میندازه.(مردونه بودن خونهی مادربزرگ رو در همین حد توضیح بدم که از ۱۴ تا نوه، فقط سه تامون دختریم)
بعد گفتم چیزای دیگهای هم هست. مثلا تو خونهی مادربزرگم یه راهروی عریض بود که کنارش رختخوابها رو چیده بودن و یه فرش کمعرض قدیمی وسطش پهن بود و یه طرفش هم چوب لباسی گذاشته بودن و روی چوبلباسی و رختخوابها معمولا یه تعداد تیشرت پسرونه بود که معلوم نبود مال کیه. توی خونه هم به خاطر قدیمی بودن یه بوی خاصی میومد همیشه. بوی خفیفی که خوب نبود، اما غیرقابل تحمل هم نبود.
حالا کنار آز دکتر هم یه اتاق خیلی کوچیک هست که یه طرفش یه فرش کم عرض قدیمی پهنه و یه گوشهش رختخواب گذاشتن و یه طرفش چوب لباسی و همیشه یه تعداد تیشرت هم اونجا هست که معلوم نیست مال کیه. و تو اون اتاق معمولا یه بوی خفیف که خوب نیست، اما غیرقابل تحمل هم نیست، پیچیده.
حالا همهی اینا رو داشته باشید، امروز تو آز بودم و مشغول کار خودم که یکی از دانشجوهای دکترا اومد گفت یه کامپیوتر جدید گرفتیم و فعلا لازمش نداریم. تو هم که گاهی لپتاپت رو میذاری اینجا میمونه که یعنی برات سخته هی ببریش خونه. پس این کامپیوتر مال تو!
به این فکر کردم که چه خوبه که حواسشون هست و بعد احساس کردم باز شباهت جدیدی پیدا کردم با خونهی مادربزرگم.
پ.ن:دفعهی پیش که از آز نوشتم، نمیدونم کی چشممون زد. از اون ۶ نفری که نوشته بودم راضی و خوشحالم که دکتر گلچین کرده، تا الان دو نفر انصراف دادن و از این بابت غمگینم واقعا. اینم اضافه کنید به اون غمنامهای که یه بار نوشتم. مخصوصا این که یکیشون همگروهی خودم بود و الان تا حدی رو هوام. با یه نفر سومی هم فعلا لج افتادم :| امیدوارم این سری از این اتفاقا نیفته و اون فرد چشمزننده حداقل خونهی مادربزرگ رو بذاره برا ما بمونه:)))
درباره این سایت